سي‌وسومين بهار آزادي: سي‌وسومين بهار آزادي:
تاریخ : سه شنبه 18 بهمن 1390
نویسنده : Oda Pardeks

سي‌وسومين بهار آزادي:
چرا امام به مدرسه رفاه رفت
جام جم آنلاين: سوال اينجاست كه با اين همه چرا مدرسه رفاه براي امام در نظر گرفته شد؟ به نظر من، حضرت امام اين نكته را لحاظ كردند كه اگر به منزلي كه منتسب به كسي است، تشريف بياورند، بعيد نيست امكان سوءاستفاده براي صاحبخانه فراهم شود.

در ميان كساني كه خاطراتي از امام دارند، آيت‌الله علي‌اكبر مسعودي خميني ويژگي‌هايي دارد. وي به دليل همشهري بودن با امام خاطرات فراواني را از دوران زندگي امام در خمين و برخي اطرافيان و وابستگان ايشان نقل مي‌كند كه نقش بسزايي در شناخت ابعاد مختلف معمار بزرگ انقلاب دارد.

كتاب خاطرات او توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي در پاييز 1381 منتشر شده و بخشي كه مي‌خوانيد شامل يادمانده‌هاي مسعودي خميني از ورود امام به ميهن تا پيروزي انقلاب اسلامي است.

استقرار امام در مدرسه رفاه

بعد از اين كه حضرت امام سخنراني تاريخي خود را در بهشت زهرا به پايان بردند، صحبت بر سر اقامت ايشان در تهران بود.

قبل از اين كه ايشان در مدرسه رفاه مستقر شوند، با آقاي پسنديده در مورد منزل مناسبي كه امام در آن اسكان يابند، صحبت و تبادل نظر كرديم.

اينجا بود كه آقاي پسنديده در كمال تعجب ابراز كرد كه حضرت امام فرموده‌اند‌ براي من در تهران جايي در نظر نگيريد. حتي به آقاي پسنديده هم گفته بودند كه شما در اين خصوص دخالت نكن.

بعدا معلوم شد كه ايشان به برخي افراد سپرده‌اند كه برايشان در جايي در تهران مسكن متوسطي تهيه كنند. نظرشان اين بود كه نه در شمال شهر باشد و نه جنوب.

نه در كنار طاغوتيان و متمولين باشد و نه محرومين سطح پايين. طبيعي بود كه اگر كار به آقاي پسنديده واگذار مي‌شد، بعيد نبود كه آقاي پسنديده، در شمال شهر و شميرانات، ويلاي مجللي تهيه مي‌كرد و امام را به آنجا مي‌برد.

متقابلا استقرار ايشان در پايين شهر نيز خالي از مساله و اشكال نبود لذا به حكم «خير الامور اوسطها» مايل بودند كه در خانه متوسطي زندگي كنند.

سوال اينجاست كه با اين همه چرا مدرسه رفاه براي امام در نظر گرفته شد؟ به نظر من، حضرت امام اين نكته را لحاظ كردند كه اگر به منزلي كه منتسب به كسي است، تشريف بياورند، بعيد نيست امكان سوءاستفاده براي صاحبخانه فراهم شود.

ايشان روي اين جهت ترجيح دادند در جايي كه متعلق به فرد خاصي نيست، اقامت كنند؛ ضمن اين كه در ملاقات‌ها و رفت‌وآمدها نيز مزاحمت براي كسي فراهم نشود.

بنده بعد از اتمام مراسم بهشت زهرا به مدرسه رفاه رفتم و در اولين فرصت هم براي انجام كارها به قم مراجعت كردم. آقاي پسنديده هم به قم بازگشتند و در مورد اين كه چه كارهايي را بايد در قم انجام داد، مذاكره كرديم.

دو سه روز بعد از آن، مجددا به تهران رفتم. وقتي خدمت امام رسيدم، مشاهده كردم كه آقاي فلسفي و تني چند از بزرگان خدمت امام هستند.

حضرت امام متوجه ورود من شدند. ايشان كاملا در اين گونه جلسات متوجه ورود و خروج افراد بودند و مقيد بودند كه اگر جلسه حالت خصوصي دارد، فرد غريبه وارد نشود و سوءاستفاده نكند.

در آن جلسه در خدمت امام، برادرزاده ايشان، پسر آقا نورالدين را نزد امام آوردند. امام تا او را ديدند، در آغوش گرفتند و بوسيدند و دست به پشتش زدند و چند بار ماشاءالله گفتند.

برادرزاده امام به قدري از ديدن امام خوشحال بود كه حد نداشت. حتي يك ربع ايستاده بود و جمال نوراني امام را تماشا مي‌كرد.

يكي دو روز بعد از اين كه بنده در تهران در خدمت امام بودم، حضرت امام به من فرمودند: «شما برگرد قم.» گفتم: «كاري هست؟» فرمود: «آقاي صانعي اينجا باشد و شما هم قم باش و مسائل آنجا را در نظر داشته باش.»

نمي‌دانم آيا واقعا حضور بنده در قم لازم بود، يا اين كه مي‌خواستند به نوعي مرا دنبال نخود سياه بفرستند! كه البته با توجه به اين كه با حضرت امام آشنا و براي ايشان مفيد بوديم، اين احتمال دوم قوي به نظر نمي‌رسد.

مدرسه رفاه كه توسط آقايان مطهري، هاشمي رفسنجاني و بهشتي اداره مي‌شد، سرشار از خاطرات گوناگون در مورد انقلاب و امام بود. يك روز به خاطر دارم آقاي خلخالي در حالي كه كيسه‌اي در دست داشت، وارد شد. به آقا گفت: «اين وجه (ظاهرا پانصد هزار تومان بود) سهم امام است.»

امام فرمود: «بگذار آن گوشه!» بعد به آقاي صانعي دستور دادند كه وجه مزبور را به حساب شماره فلان كه مربوط به فقرا بود، واريز كنند. اين اولين پولي بود كه در آن مقطع براي حضرت امام آوردند.

ملاقات امام با پرسنل نيروي هوايي

ملاقات امام با پرسنل نيروي هوايي كه در نوزدهم بهمن 57 رخ داد، اتفاق جالب توجهي بود كه تاريخ به ثبت آن مبادرت كرد.

آنچه از اين ديدار در خاطر من باقي مانده است، اين است كه امام (ره) به حالت سرپا براي پرسنل نيروي هوايي دست تكان داده، ابراز احساسات كردند. در اين حال ايشان خسته و تشنه شدند.

يك ليوان آب ميوه به ايشان تعارف شد كه امام از نوشيدن آن اجتناب كردند. شايد رعايت مسائل امنيتي را كردند.

شايد چون در مقابل ديد بودند، ‌ترجيح دادند كه اين كار را نكنند. اين بود كه با همان لب تشنه و خشك، به كارشان ادامه دادند. آن روز براي ايشان روز خسته‌كننده‌اي بود.

پيروزي زودرس انقلاب اسلامي

در قياس با ديگر انقلاب‌هاي جهان، انقلاب ما بسيار زود به پيروزي رسيد.

بتازگي در كشور ايرلند شمالي تحولاتي رخ داده و شايد 25 سال ديگر هم تلاش كنند و باز هم به آن پيروزي نهايي نرسند.

انقلاب ما وضعيتش طوري بود كه از 15 خرداد 42 تا سال 57 تمام كارهايش انجام شد.

در سال 42 مردم هنوز به آن درجه از آمادگي نرسيده بودند كه مردانه وارد ميدان شوند.

انگار در نوعي بيهوشي به سر مي‌بردند و لازم بود نخست تلنگرهاي محكمي به آنان وارد شود و بعد از اين كه بيدار شدند و سرپا ايستادند، بتوان حرف‌هاي ديگر را با آنان در ميان نهاد.

راهپيمايي‌ها، سخنراني‌ها و جلسات افشاگرانه كه به تبعيد و حبس بزرگاني همچون حضرت امام انجاميد، جاده‌صاف‌كن انقلاب بود حتي در آن مقطع عده زيادي از علماي قم و نجف و ديگر بلاد نسبت به نهضت امام خوش‌بين نبوده‌اند و برخي از آنها در اين مسير سنگ‌اندازي‌هايي هم مي‌كردند.

البته گفتني است كه قاطع‌ترين فرد در اين ميان و در اين ميدان، حضرت امام بود و بس! سايرين حتي تا اين اواخر مشكوك و مردد بودند و گاه عنوان مي‌كردند كه بهتر است صحبت‌ها در محدوده ايران خلاصه شود و كاري با آمريكا نداشته باشيد.

به هر تقدير از 15 خرداد 42 به بعد، حضرت امام از هر فرصتي براي بيدار كردن ملت ايران استفاده كردند. البته فقط تنها امام بود كه به پيروزي اعتماد و اطمينان داشت و بقيه مردم دو دل بودند.

تصور ما از پيروزي اين بود كه شاه نهايتا تسليم خواست ملت مي‌شود و از سخنراني‌ها ممانعت نمي‌كند و مانند آن! اما اين كه حكومت را به امام واگذار كند و برود، ابدا در تخيل ما نمي‌گنجيد.

امام در مقام طرح مسائل با مردم به گونه‌اي برخورد كرد كه توده ملت احساس كردند كه امام حرف دل آنان را مي‌زند و نه حرف خود را.

حتي وقتي امام دم از اسلام مي‌زد، بيشتر اسلامي كه در وجود خود مردم وجود داشت، براي آنان تداعي مي‌شد و نه چيزي كه امام بخواهد به خود نسبت دهد.

مردم خود به اين امر واقف شدند كه شاه درصدد به تاراج بردن سرمايه‌هاي آنان است و منظور از سرمايه تنها ذخاير مادي يك كشور اعم از نفت و گاز نيست؛ بلكه حتي خزائن معنوي مردم در معرض يغما بود.

مردم براي صيانت از اسلام خودشان، اسلامي كه در وجودشان به هر حال وجود داشت و سوسو مي‌زد، آستين همت را بالا زدند.

امام حتي در نجف اشرف به رغم اين كه گمان مي‌رفت ‌به بوته اجمال سپرده خواهد شد، چنان در ابعاد علمي و نوع مشي و منش شخصيتي خوش درخشيد كه علماي سابقه‌دار نجف بزودي ايشان را به رسميت شناختند و در ميان خود پذيرفتند.

سكاندار انقلاب مردم را به درون خود بازگرداند و آنان را متوجه سرمايه‌هاي خود كرد؛ به نحوي كه بعد از واقعه 17 شهريور ديگر نيازي به شارژ كردن مردم نبود و خود ملت به صورت خودجوش حركت انقلاب را به پيش مي‌بردند.

حتي امام يك بار فرمود: «حتي اگر خميني هم برگردد، اين مردم برنمي‌گردند و راه را تا به آخر ادامه مي‌دهند.» اين مطلب را بارها گفته‌ام كه در روز بيست‌ويكم بهمن ماه 1357، در مدرسه رفاه تهران در خدمت امام بوديم، كسي نزد امام آمد و خبر آورد كه پادگان‌ها بطور كلي به تسخير انقلاب درآمد.

امام فرمود: «چه زود اينها از دور خارج شدند» انگار خود امام هم انتظار داشتند كه هفت‌هشت‌سال ديگر بايد صرف شود تا نهضت به ثمر بنشيند.

اينك كه به حوادث آن عصر و دوره مي‌نگريم، مي‌توانيم اينگونه تحليل كنيم كه جرقه‌هايي همچون فوت آيت‌الله سيدمصطفي خميني و 17 شهريور و مانند آن چنان انقلاب را تقويت كرد كه باعث شد آتش انقلاب شعله‌ور گردد و ديگر به اين راحتي فتور و سستي نپذيرد.




|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: , , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید